بوستان هرگز ندارد ارزش موی تو را
عاقلان با گل نمیبندند گیسوی تو را
چه کسی برماه چشمت ساحری آموخته
چه کسی زیبا کشیده چشم جادوی تو را
پیش تو گرد آفرید عشق زانو میزند
بوسه زد تهمینه پا ودست وبازوی تو را
مردمان کوچه وبازار سنگش میزنند
تاجر ارزش گذار خال هندوی تو را
دست وپایش را به زنجیر طلایی بسته ایم
گرگ خون ریزی که عاشق گشته آهوی تو را
سرو ناز قامت سبز تو حیران کرده است
آن همه چشم انتظاران لب جوی تو را